بگذار قلم را به غزل بسپارم
شاید گره ای باز شود از کارم
پرسید: مگر تو هم غزل می گوئی؟
گفتم: په نه په! فقط رباعی دارم !
.
.
.
رفتم چین گارسون دو تا چوب آورده خواهرم میگه یعنی باید با اینا غذا بخورم؟
گارسون میگه پ ن پ چینگ چانگ چاچانگ چیونگ چانگ
.
بقیشو تو ادامه مطلب ببینید!!!